brbooks

این مطلب بخشی از کتاب طرفداران دو آتشه برآیند است.

گام دوم بازخوردها را بررسی کنید. شما می توانید از راهنماء مریی یا پیشگامان خود کمک بخواهید. همچنین، می توانید مخاطبان خود را منبعی برای این کار قرار دهید. نظرات و انتقادات، می توانند به سادگی این جمله باشند: هی! به نظر من می تونی این پیشنهاد ویژه را به صورت ورژنی جدید از طرح کالاهای برگزیده عرضه کنی، نظرت چیه؟» | گام سوم داده ها و جزئیات را جمع بندی کنید، پیشنهادتان را عملی سازید و در نهایت آنها را در اختیار مخاطبانتان قرار دهید. شاید بخواهید این فرصت ویژه را تنها با شمار اندکی از مخاطبانتان تقسیم کنید و تا جایی پیش بروید که تنها اولین طرفداران خود را دعوت کنید. بیایید عمیق تر پیش برویم با توجه به این که لینک های بسیاری در این فصل و همچنین در سرتاسر کتاب آورده شده است، برای دسترسی آسان تر به تمام لینک ها و منابع ذکر شده، می توانید به این نشانی مراجعه کنید:

.xyoursuperfans.com/course

ما موفق شدیم تمام مسیر طرفداران را واکاوی کنیم؛ از بازدیدکنندگانی که برای نخستین بار با برندتان آشنا می شوند تا تمام کسانی که شما را دنبال می کنند و به کارتان علاقه مندند، کسانی که عضوی از جامعه هوادارانتان بوده اند و همواره از صمیم قلب شما را حمایت کرده اند، یا آن دسته از مخاطبانی که تمام زندگی شان را وقف شما کرده اند و نسبت به شما و برندتان تعهدی ویژه دارند. در طول این مسیر، ما تمام استراتژی های لازم را بیان کردیم تا بتوانید طرفداران واقعی و بالقوه خود را تقویت کنید و آن ها را به طرفداران واقعی و بالفعل تبدیل کنید.

توجه داشته باشید که این استراتژی ها از دسته علوم نرم هستند و نه از علوم سخت! مردم هرگز این چهار مرحله را به طور منظم طی نمی کنند، زیرا آنها محک نمی خورند، بلکه روندی طبیعی را سپری می کنند. بنابراین، صرف نظر از این که شما چه کار می کنید یا در چه زمینه ای فعالیت می کنید، ممکن است هر فردی که در مقابلتان قرار می گیرد طرفدارتان نشود یا برعکس، شاید گروهی از افراد، از همان آغاز با شما ارتباط برقرار کنند و به طرفداران دو آتشة شما تبدیل شوند.

البته هنوز یک بخش باقی مانده است که باید جلوتر درباره آن بحث کنیم و اتفاقا از آن قسمتهای جذابی است که نمی توان به آسانی از کنار آن گذشت؛ یک بخش بسیار مهم و اساسی در زمینه ایجاد طرفدارانی حقیقی و متعهد.

ویژه و بسیار فوق العاده تر در اختیار آنها قرار بگیرد. یک تجربة شرافتمندانه، زمانی بروز می کند که شما تفاوت زیادی میان مشتریان کسب و کار ویژه خود و سایر حاضران قائل نشوید و مطمئن باشید خدشه ای به این همبستگی بزرگ اجتماعی وارد نمی شود. شما با ایجاد تجربه ای وی آی پی، تنها امتیازهایی ویژه برای عده ای از طرفدارانتان فراهم می کنید. مشتریان ویژه شما از همان کاپ کیک های خوشمزه ای لذت می برند که سایر شرکت کنندگان نیز از آن ها میل می کنند، با این تفاوت که روی کاپ کیک های این مشتریان یک گیلاس قرار دارد.

یکی از بهترین ویژگی های این استراتژی، عدم نیاز به ایجاد موقعیتی بزرگ برای تحقق این فرصتها است، حتی فراهم کردن یک جشن تولد هم می تواند مفید باشد. کوین اشنایدر" یک شهروند ۴۰ ساله با ناتوانی رشدی است که در منطقه إوانستون در ایالت ایلینوی زندگی می کند. او از بزرگترین طرفداران تیم های ورزشی دانشگاه نورث وسترن در شهر شیکاگو است. از سال ۲۰۱۲، او طوری برنامه ریزی خود را تنظیم کرده تا بتواند سالانه در پنجاه شصت تا از این رویدادها حضور داشته باشد. کوین همیشه عضو ثابت انجمن های دپارتمان ورزشی بوده، به طوری که همواره عشق و علاقه خود را برای هر برنامه ورزشی ابراز کرده و در همین راستا فعالیت کرده است. طبق گفته دانگ مغلی، مدیر سابق روابط عمومی باشگاه نورث وسترن، کوین همیشه عضو ثابت این عرصه بوده است، ناگهان، نمی دانم از کجا سروکله کوین در نیمه راه پیدا شد و به نهاد ما پیوست. من هیچ باشگاهی از نورث وسترن را نمی شناسم که کوین عضوی از آن نباشد». |

اگر کمی به عقب برگردیم، متوجه می شویم که کوین از سال ۱۹۹۰ شروع به جمع آوری تمام کارت های زمان مسابقه تیم های حاضر در نورث وسترن کرده است. هر زمان که تیمی از نورث وسترن به زمین مسابقه می آمد، او از آن ها درخواست می کرد تا کارت هایشان را به او بدهند. اما دریافت کارت ها در زمان های مشخص شده و با در نظر گرفتن محدودیت های زمانی کار سختی بود.

اعضای تیم نورث وسترن در تلاش بودند تا با ایجاد موقعیتی مناسب از کوین به دلیل پشتیبانی و دلگرمی بی اندازه اش قدردانی کنند. کمک به او برای تکمیل کلکسیون کارتهایش فرصت خوبی برای انجام این کار بود. به این ترتیب، یکی از کارکنان دپارتمان ورزشی نورث وسترن برای روز تولد کوین در سال ۲۰۱۲ تصمیم گرفت که کمپین مخصوص جمع آوری کارت های زمان بندی مسابقات راه اندازی کند. سپس، مغلی برای حمایت از این ایده، پستی را در وبلاگ دانشگاه گذاشت و از کلیه دانشجویان و طرفداران باشگاه درخواست کرد 

این متن بخشی از کتاب طرفداران دو آتشه است

فصل سوم: چگونگی؛ پادشاه شبکه های اجتماعی شما چه کسی است؟

 چند سال پیش، احساس کردم زندگی توییتری من از کنترل خارج شده است. در این شرایط، فکر کردم برایم بهتر است کمتر از صد نفر را دنبال کنم، چون می توانستم واقعا پیگیر فعالیتهای این تعداد دنبال شونده باشم. در طول سال ها عزمم سست شده بود و بیش از هفتصد نفر آدم باهوش، مسخره، بامزه و آزاردهنده را دنبال می کردم. سعی کردم تعداد دنبال شونده هایم را کاهش بدهم. ده نفر را آنفالو می کردم و بعد دچار اضطراب فرصتهای از دست رفته میشدم و دوباره آنها را فالو می کردم. واقعا باید اقدام جدی تری می کردم، به خصوص که زمان هم از دستم در می رفت. خب همین کار را هم کردم؛ همه را یکدفعه آنفالو و در توییتر اعلام اتمام فعالیت کردم. نتیجه از چند جنب مختلف سودمند بود.

این کار باعث شد دوباره دربارة توییتر هیجان داشته باشم. بعد از دو روز دنبال نکردن هیچ کس، کم کم چیزها را جور دیگری دیدم. در میان همه آدمهای عالی و حسابهایی که درست جلویم بودند، خودم را پیدا کردم و مطمئن شدم که می توانم آنها را به زندگی خود بازگردانم. این کار همچنین کمک کرد برای برخی از دنبال کنندگانم متمایز بشوم، کسانی که به خاطر دنبال کردن هفتصد نفر دیگر من را فراموش کرده بودند. من کاری جالب و مهم انجام داده بودم و آنها به من توجه کردند. سرانجام این مسئله غايدة وقفه های مداوم برای خودم و دنبال کنندگانی را به من نشان داد.

سال گذشته برنامه بیست و یک روز استفاده نکردن از ابزارهای دیجیتال را اجرا کردم. بیستویک روز بدون ایمیل، بدون اینترنت، بدون شبکه های اجتماعی. تجربه شخصی بی نظیری بود، اما استفاده مجدد از شبکه های اجتماعی برای من مفید بود. وقتی دوباره رفتم سراغ اینترنت، پست هایی گذاشتم که جذاب ترین پست هایم در سال های گذشته بودند، چرا؟ چون با آفلاین شدن، همه چیز را تغییر داده بودم و بعد از بازگشت، دوباره آنها را سازماندهی کردم.

وقتی مزیت هایت پلتفرم شبکه اجتماعی خودش را تغییر داد، متوجه همان چیزی شد که من متوجهش شده بودم. او در اینستاگرام صفحه ای محبوب داشت که مطالب الهام بخش را با زن ها به اشتراک می گذاشت. هنگامی که او اینستاگرام و فیس بوک را ترک کرد و دیگر هیچ پستی در آنها نگذاشت، دنبال کنندگانش متوجه شدند. خوشبختانه او کامل بی خیال نشد و تصمیم گرفت فعالیت آنلاین خود را به بیوتیوب منتقل کند. ما هم به او ملحق شدیم و مشتاق تر از همیشه بودیم، زیرا نبودنش ما را به محتوا تشنه تر کرده بود.

 این مطلب بخشی از کتاب عملکرد موفق در شبکه های اجتماعی برای همه برآیند است.

فصل سوم: چگونگی؛ پادشاه شبکه های اجتماعی شما چه کسی است؟

 چند سال پیش، احساس کردم زندگی توییتری من از کنترل خارج شده است. در این شرایط، فکر کردم برایم بهتر است کمتر از صد نفر را دنبال کنم، چون می توانستم واقعا پیگیر فعالیتهای این تعداد دنبال شونده باشم. در طول سال ها عزمم سست شده بود و بیش از هفتصد نفر آدم باهوش، مسخره، بامزه و آزاردهنده را دنبال می کردم. سعی کردم تعداد دنبال شونده هایم را کاهش بدهم. ده نفر را آنفالو می کردم و بعد دچار اضطراب فرصتهای از دست رفته میشدم و دوباره آنها را فالو می کردم. واقعا باید اقدام جدی تری می کردم، به خصوص که زمان هم از دستم در می رفت. خب همین کار را هم کردم؛ همه را یکدفعه آنفالو و در توییتر اعلام اتمام فعالیت کردم. نتیجه از چند جنب مختلف سودمند بود.

این کار باعث شد دوباره دربارة توییتر هیجان داشته باشم. بعد از دو روز دنبال نکردن هیچ کس، کم کم چیزها را جور دیگری دیدم. در میان همه آدمهای عالی و حسابهایی که درست جلویم بودند، خودم را پیدا کردم و مطمئن شدم که می توانم آنها را به زندگی خود بازگردانم. این کار همچنین کمک کرد برای برخی از دنبال کنندگانم متمایز بشوم، کسانی که به خاطر دنبال کردن هفتصد نفر دیگر من را فراموش کرده بودند. من کاری جالب و مهم انجام داده بودم و آنها به من توجه کردند. سرانجام این مسئله غايدة وقفه های مداوم برای خودم و دنبال کنندگانی را به من نشان داد.

سال گذشته برنامه بیست و یک روز استفاده نکردن از ابزارهای دیجیتال را اجرا کردم. بیستویک روز بدون ایمیل، بدون اینترنت، بدون شبکه های اجتماعی. تجربه شخصی بی نظیری بود، اما استفاده مجدد از شبکه های اجتماعی برای من مفید بود. وقتی دوباره رفتم سراغ اینترنت، پست هایی گذاشتم که جذاب ترین پست هایم در سال های گذشته بودند، چرا؟ چون با آفلاین شدن، همه چیز را تغییر داده بودم و بعد از بازگشت، دوباره آنها را سازماندهی کردم.

وقتی مری هایت پلتفرم شبکه اجتماعی خودش را تغییر داد، متوجه همان چیزی شد که من متوجهش شده بودم. او در اینستاگرام صفحه ای محبوب داشت که مطالب الهام بخش را با زن ها به اشتراک می گذاشت. هنگامی که او اینستاگرام و فیس بوک را ترک کرد و دیگر هیچ پستی در آنها نگذاشت، دنبال کنندگانش متوجه شدند. خوشبختانه او کامل بی خیال نشد و تصمیم گرفت فعالیت آنلاین خود را به بیوتیوب منتقل کند. ما هم به او ملحق شدیم و مشتاق تر از همیشه بودیم، زیرا نبودنش ما را به محتوا تشنه تر کرده بود.

 این مطلب بخشی از کتاب عملکرد موفق در شبکه های اجتماعی برای همه است.

 این مطلب بخشی از کتاب پیروزی آگاهانه برآیند است.

در این بخش قصد داریم داستانی واقعی را از متخصصان موفق با شما به اشتراک بگذاریم؛ متخصصانی که به بررسی دیدگاه ها می پردازند، سپس روایت های مفید را کنار هم می چینند تا کارهای مشتریان را مشخص کنند. بنابراین، از همکارم باب، موستا خواستم محصولی را انتخاب کند که برای همه آشنا باشد. البته، ما قصد نداشتیم روی یک فناوری داغ و جدید با روی یک برند شیک و خیره کننده تمرکز کنیم، بلکه بیشتر به دنبال مثال ساده ای بودیم؛ او به ما نشک را پیشنهاد داد، عالی شد! تصمیم گیری برای خرید یک تشک چقدر ممكن است پیچیده باشد؟

متن زیر مربوط به مصاحبه ای درباره کارهای مشتریان است ]ii که موستا و همکارانش در گروه ری وایرد یا برایان واکر، کارآفرین شیکاگویی، داشتند که به تازگی تشک جدیدی خریده بود. این متن از نظر زمانی و شفافیت ویرایش شده و به شکل گفت وگویی بیان می شود که به صورت زنده اتفاق افتاده است. مشخص کردن نواقص اطلاعاتی کاری جالب و پرزحمت است که به شکل هدفمند انجام می شود. با این حال، الگوی مشترکی برای همه مصاحبه های تحقیقاتی درباره مشتریان وجود ندارد. هدف ما از آوردن این مصاحبه در اینجا بیان این موضوع است که کشف موقعیتهای چالش برانگیز و شناسایی کارهای مشتریان به الگوریتم جادویی نیاز ندارد. هیچ مند خاصی برای کشف کارهای مشتریان وجود ندارد؛ در واقع هیچ جعبه سیاهی وجود ندارد. زمانی که قصد دارید فرایند تصمیم گیری مصرف کننده را بررسی کنید، باید «ذهن بدون چارچوبی داشته باشید و فقط به دنبال سرنخ هایی باشد که بتوانید تصویر و داستان آن چالش را کامل کنید(iii)

شاید تصور کنید که یک مصاحبه معمولی با فروشنده تشک، که با تمرکز بر کشف جزئیات تشک انجام می شود، می تواند به تصمیم نهایی خرید منجر شود. آیا به قدر کافی نرم است؟ بیش از اندازه سفت نیست؟ تکیه گاه خوبی ایجاد می کند؟ آیا به تعداد فنر اهمیت می دهید؟ رنگ یا طرح تشک موردنظرتان چیست؟ چه وسایل دیگری برای خرید مدنظر دارید؟ در تصمیمتان برای خرید، قیمت تا چه اندازه مهم است؟

اما این مصاحبه روی هیچ کدام از این سؤالات تمرکز ندارد، و به جای آن، موستا سعی می کند تا تصویر کاملی از شرایط چالش برانگیز مشتری بسازد؛ یعنی عاملی که باعث شده است مشتری به فکر خرید تشک جدید بیفتد. هدف اصلی، تشکیل یک جدول زمانی برای تمام محرکهایی است که واقعا به تصمیم نهایی منجر می شوند. شاید به نظر برسد واکر یکی از خریدارانی است که بنابر یک کشش لحظه ای و به صورت ناگهانی خرید می کند، اما وقتی پیش زمینه داستان مشتری با کمک پرسش های ظاهرا بی ربط نوشته می شود، مشخص می شود که ماجرا خیلی پیچیده است؛ این دقیقا همان چالش، پیچیدگی و تغییرات شگفت انگیزی است که دنبالش هستیم

مشتریان هیچ وقت تمایل ندارند محصولی را کنار بگذارند، مگر این که مطمئن شوند محصول بهتری وجود دارد. حتی زمانی که محصول راه حل ناقصی ارائه می دهد. این موضوع، در مورد کسب و کارهای فروش سازمانی نیز صدق می کند. در این نوع از فروش، شاید گمان کنید که محدودیت های فرایند تهیه یک محصول، اهمیت پرداختن به عوامل عاطفی و اجتماعی نگرانی ها و عادت های فعلی را از بین خواهد بود، اما مدیر کارخانه ای را در نظر بگیرید که باید برای خرید قطعات با مواد مصرفی اش تصمیم گیری کند، برای او مهم است که هروقت نیاز به خرید مواد اولیه دارد بتواند روی موجودی تأمین کننده حساب باز کند. گاهی نگرانی درباره این موضوع باعث بروز بی خوابی های شبانه و احتمالا تشویش شغلی می شود. مدیر پروژه تازه کاری را در نظر بگیرید که مسئول یکی از پروژه های برون سازمانی یک شرکت مشاوره ای است. او می خواهد به چشم همکاران هم سطح و 

مدیرانش خوب به نظر برسد، به طوری که. همه بدانند او پروژه را با بودجه مقرر و به موقع مدیریت می کند و با مهارت بسیار خوبی که در حل مسئله دارد. پروژه را پیش می برد.

موسر یکی از شرکت هایی است که این موضوع را به صورت جدی پذیرفته بود. دیوید دانکن یکی از همکاران نویسنده ام، با این شرکت کار می کرد. آنها سعی داشتند کسب و کارهای جدید که مستعد رشد بیشتری بودند را پایه گذاری کنند. وقتی جیکوب گولت، در سال ۲۰۱۳ مدير کسب و کارهای مناسب بازنشستگی در شرکت مرسر شد، آینده چالش برانگیز به نظر می رسید. مرسر یک شرکت مشاوره خدمات مالی و منابع انسانی بود که بخش مهمی از کسب و کار آن در طول دهه ها فعالیتش، کمک به مشتریانش در طراحی برنامه های بازنشستگی بود. اما شرکت های بسیاری درصدد بودند تا به جای بهره گیری از برنامه هایی با مزایای معین، که شرکت در آن حقوقی را برای کارمندان شایسته تضمین می کرد، به سمت برنامه هایی بروند که کارمندان بخش اعظمی از سرمایه گذاری شان را به برنامه بازنشستگی مناسب خودشان اختصاص دهند. قرارداد ۴۰۱ (کا)، یک نمونه از این قراردادها بود. البته، آن طور که به نظر می رسید منبع اصلی سوداوری مرسر، در بخش برنامه های بازنشستگی، در حال از بین رفتن بود و شرکت مجبور بود که به سرعت اقدام به نوآوری کند، وگرنه با آینده نامعلومی روبه رو میشد.

در شرکت مرسر، طرح پرسش های جدید درباره کارهای مشتریان، باعث شد تا چشم اندازهای مهم و تازه ای برای یافتن فرصت های نوآوری به وجود آید. یکی از بینش های به دست آمده این بود

 این مطلب بخشی از کتاب پیروزی آگاهانه برآیند است 

اما از چشم انداز نظریه کارهای مشتریان، رقابت به ندرت به محصولاتی محدود می شود که بازار آنها را در دسته بندی های یکسانی قرار داده است. مدیر عامل نتفلیکس، رید هستینگز این موضوع را به خوبی روشن کرده است، زیرا به تازگی، وقتی جان دوئر، سرمایه گذار افسانه ای، از او پرسید که آیا نتفلیکس با آمازون رقابت می کند، او پاسخ داد: «در واقع ما با هر چیزی که برای آرامش اعصاب انجام می دهید، رقابت می کنیم: با بازی های ویدیویی با نوشیدن یک بطری نوشیدنی (هرچند این یکی واقعا سخت است!)، با سایر شبکه های ویدیویی و حتی با بازی های رومیزی.»

چشم انداز رقابتی به سمت موقعیت جدیدی می رود که شاید ناخوشایند باشد، اما وقتی از دیدگاه کارهای مشتریان به آن نگاه می کنید، پتانسیل تازه ای خواهید یافت. برای مثال، بی ام دابليود، برای مدت های طولانی، کسب و کارش را در گروه خودروهای پربازده » تعریف کرده بود، تا جایی که گستاخانه به عنوان «خودروی مردانه » تبلیغ می شد. اما با تنزل ناگهانی صنعت خودرو در آغاز رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸، تیم رهبری بی ام دابليو یک گام به عقب برگشت تا بررسی کند که مشتریان برای به سرانجام رساندن چه کاری خودرو تهیه می کنند. نتیجه آن بررسی دیدگاه شرکت را در باره چشم انداز رقابتی به کلی تغییر داد. با توجه به این که تقاضا برای خودروهای کم مصرف و سازگار با محیط زیست در حال تبدیل شدن به اولویت اول در بازار خودرو بود، اما ایالتی مانند کالیفرنیا، به تازگی قانونی تصویب کرده بود که استفاده از خودروهای بنزینی را در آینده نزدیک ممنوع می کرد. از سوی دیگر و با توجه به روند شهرنشینی و این که جوانان کمتری در گرفتن گواهینامه رانندگی اذیت می شدند، بی ام دابليو متوجه شد که کار واقعی جابه جایی است: من را بی دردسر از نقطه الف به نقطه ب ببر. درست است که بی ام دابليو با خودروهای تجملی و سنتی رقابت می کرد، اما با پروژه های خودروی برقی تسلا ، اوبر و زیپ کار و خودروی بدون راننده گوگل و خودروی گزارش شده اپل نیز رقابت داشت. استیون آلتهاوس ، مدیرکل خدمات بازاریابی و مدیریت برند در بی ام دابلیو، یادآوری می کند: «ما متوجه شدیم با شرکت هایی در حال رقابت هستیم که ۱۸ ماه پیش حتی نمی توانستیم نامشان را تلفظ کنیم. لازم بود تا این ارزیابی را خارج از 1

Sun Calle - (۱۱) یک مدل ریاضی است که در آن سود با دستاورد. فرد یا گروهی به ازای زبان با هزینه فرد یا گروه دیگری تحقق می یابد.

با این مطلب میخوام شما رو به خرید کتاب پیروزی آگاهانه ترغیب کنم

کارکردی پوشک تمرکز داشته است، اما آن کاری که به وسیله پوشک به سرانجام می رسیده خیلی پیچیده تر و جذاب تر بوده است؛ مانند ابعاد اجتماعی مرتبط با تأثیر آن بر زندگی و رابطه زوجها و ابعاد عاطفی گوناگون برای گولایت، رویکرد کارهای مشتریان، به نوعی یک پیوند مفقود شده بود. گولایت به تغییر نگرش به واسطه قدرتمند بودن نظریه کارهای مشتریان اشاره می کند و می گوید: «تا قبل از آن، ماساختار بسیار قدرتمندی برای درک مشتری داشتیم که حول ایده نیاز مصرف کننده بود. رویکردمان اغلب به تعریف این نیاز به وسیله تحقيقات معمولی بازار و سپس پاسخ به آنها مربوط می شد.»

از نگاه گولایت، نیاز مشتری اغلب اوقات منحصر به نیاز «کار کردی» می شد و ابعاد گسترده نیازهای اجتماعی و عاطفی مشتریان در نظر گرفته نمی شدند. گولایت در ادامه می گوید: «این ایده که ابعاد عاطفی و اجتماعی در بسیاری از موارد هم ردیف نیاز کارکردی است و حتی شاید پیشران هم باشد، مرا شگفت زده کرد. این سه بعد را نباید از هم جدا کنیم. آنها در هم ادغام می شوند و در حقیقت کلید عرضه موفق محصول هستند. زمانی که باید ایده ای را درک کنید و در هر سه بعد کارهای مشتری به نوآوری بپردازید، کارهای مشتریان نه تنها زبان این کار را فراهم می کند که ساختارش را نیز برایتان شفاف تر می کند، اما به نوعی آن را می دانیم، اما ساختار و زبان لازم را برای توجه ویژه به آن و عملیاتی کردنش نداریم.»

بنابراین، پی اند جی، تلاش کرد تا اطمینان حاصل کند که مشتریان بالقوه ارزش این پوشک ها را در به سرانجام رساندن کارهای زندگیشان می فهمند. با کمک یک پروژه تحقیقاتی دوساله با مرکز تحقیقات خواب بیمارستان کودکان پکن، پی اند جی گزارش داد که سی درصد از کودکانی که پوشکهای یکبار مصرف پمپرز را می پوشند، زودتر خوابشان می برد و هر شب سی دقیقه بیشتر می خوابند. این مطالعه، همچنین از ارتباط میان خواب بیشتر و بهبود رشد صحبت به میان می آورد. این ارتباط در فرهنگی که ارزش بسزایی برای موفقیت های تحصیلی قائل است مزیت مهمی تلقی می شود. پی اند جی دوباره این پوشکها را در چین عرضه کرد و در تبلیغاتش بر مزیت عاطفی و اجتماعی آنها تأکید کرد و از تحقیقاتی سخن گفت که نشان می داد کودکانی که خواب شبانه خوبی دارند، رشد بهتری خواهند داشت.

در سال ۲۰۱۳ پمپرز یکی از پرفروش ترین برندهای پوشک در چین بود.[i] طبق براوردهای فروش آن به۱/۶ میلیارد دلار رسیده بود و تقریبا سی درصد از بازار را به دست آورده بود؛ در کشوری که تا یک دهه قبل، پوشکهای یکبار مصرف استفاده نمی شد!

این مطلب بخشی از کتاب پیروزی آگاهانه است.

هنگامی که او انتخاب شد، دنبال کنندگانش پیامی پایانی دریافت کردند: «همه اینها به خاطر شما اتفاق افتاد. متشکرم، باراک.

در نهایت، اکثریت پذیرفتند که یکی از عوامل اصلی پیروزی اوباما چگونگی استفاده کمپین انتخاباتی اش از شبکه های اجتماعی و فناوری بوده است که با هدف جمع آوری پول و از آن مهم تر، ایجاد بستری برای جذب داوطلبان توانمند انجام شد، داوطلبانی که احساس می کردند می توانند تغییری ایجاد کنند.

با توجه به همه این هما، فکر می کنید خود او بیشتر توئیت هایش را انجام داده است؟ خب اشتباه می کنید. او در سخنرانی سال ۲۰۰۹ آشکارا اذعان کرد: من هرگز از توییتر استفاده نکرده ام.

ژانویه ۲۰۱۰ بود که اوباما برای اولین بار خودش چیزی را توییت کرد، یعنی پانزده ماه پس از پیروزی در انتخابات به عنوان اولین رئیس جمهور آمریکا که واقعا به شبکه های اجتماعی اعتقاد داشت. وی پس از زلزله ویرانگر هائیتی، در حال بازدید از صلیب سرخ آمریکا بود و یک توییت از حساب صلیب سرخ آمریکا فرستاد.

@RedCross

رئیس جمهور اوباما دکمه ارسال آخرین توییت را فشار داد. این اولین توییت او بوده است؟

حتی پس از این واقعه هم یک سال طول کشید تا خودش شروع به توییت کند، البته باز هم فقط گاهی توییت می کرد. در سال ۲۰۱۱، اوباما و بنیان گذار توییتر، جک دورسی، کنفرانسی توییتری را در کاخ سفید برگزار کردند. در این برنامه اوباما به سوالاتی پاسخ می داد که در توییتر با هشتگ AskObama پرسیده شده بودند. برنامه زنده پخش می شد و در نهایت یک توییت نمونه از حساب کاخ سفید فرستادند.

@whitehouse

خبر فوری: اولین کنفرانس توییتری با حضور رئیس جمهور اوباما در کاخ سفید ششم جولای ساعت دو بعدظهر. سوالات خود را درباره اقتصاد و مشاغل بپرسید:

askobama.twitter.com

سرانجام سال ۲۰۱۵ بود که اوباما اولین توییتش را از حساب شخصی خودش ارسال کرد که موضوعش شوخی با بیل کلینتون بود.

@billclinton

این مطلب بخشی از کتاب عملکرد موفق در شبکه های اجتماعی برای همه برآیند است

 با این مطلب میخوام شما رو به خرید کتاب عملکرد موفق در شبکه های اجتماعی برای همه ترغیب کم. 

می توانید داستان برند خود را ایجاد کنید تا مشتریان خود را جذب کنید و تجارت خود را توسعه دهید.

در این فصل چارچوب استوری برند را مختصر معرفی می کنیم. برای اطلاعات بیشتر درباره این فرایند به کتاب پرفروش دانلد میلر ساختن استوری برند؛ پیام واضحی دهید تا مشتریان توجه کنند مراجعه کنید.

مطابق چارچوب استوری برند ۷، تقریبا هر داستان خوبی که تاکنون شنیده اید هفت عنصر اساسی زیر را دارد

شخصیتی که در راه رسیدن به چیزی با مشکلی مواجه می شود. در اوج ناامیدی، یک راهنما پا به زندگی اش می گذارد و نقشه ای به او می دهد و او را به اقدام فرا می خواند. آن اقدام مانع از شکست او می شود و در نهایت به موفقیت می رسد.

اگر به داستان های خوب فکر کنید، شاید متوجه مقداری تفاوت شوید، اما در بیشتر مواقع این هفت عنصر اساسی همیشه در داستانی موفقیت آمیز وجود دارند. داستان هایی که از این فرمول پیروی نمی کنند، مانند فیلم های مستقل، شاید توجه منتقدان را جلب کنند، اما در گیشه شکست خواهند خورد

بیایید ببینیم این موضوع در داستانی که همه ما خوب می شناسیمش، چگونه است. بعد می توانیم آن را در یک موقعیت بازاریابی بررسی کنیم.

زنی را در نظر بگیرید که برای کودکان و کودکان پیشین در همه جای دنیا شناخته شده است.

سیندرلا، شخصیت داستان ما، زندگی رقت انگیزی را در اتاق زیر شیروانی سرد می گذراند. در حالی که خواهران ناتنی اش در گرما می نشینند و او را مسخره می کنند، او باید خاکسترها را پاک کند. روزی یکی از دوک ها همه آنها را به ضیافتی دعوت می کند. سیندرلا مشکلی دارد: دلش می خواهد برود، اما لباس مناسب ندارد. در کمال تعجب، مادر خوانده فرشته در نقش راهنما با یک نقشه وارد داستان می شود. او با تکان دادن عصایش پارچه های سیندرلا را به لباسی زیبا و موش را به راننده و کدوتنبل را به کالسکه تبدیل می کند و سیندرلا را به اقدامی فرا می خواند. «برو! لذت ببر! اما به یاد داشته باش که همه این ها فقط تا نیمه شب دوام دارند!» قسمت هیجان انگیز داستان وقتی است که سیندرلا زمان را از یاد می برد و نزدیک است شکست بخورد. (نیمه شب که با عجله در حال خارج شدن از قلعه است، کفشش را گم می کند. سرانجام پس از دلهره فراوان، سیندرلا عشق واقعی و شادی مدنظرش را به دست می آورد. 

با این مطلب میخوام شما رو به خرید کتاب هنر برند شدن ترغیب کنم

از دست­فروش هات­‌داگ تا معروف­ترین ستاره یوتیوب

 اگر چندان به دنیای بازی­‌های ویدئویی علاقه‌­مند نباشید، احنمالا نام فلیکس کیلبرگ را نشنیده‌­اید. در سال ۲۰۱۰ فلیکس یک کانال یوتیوب راه­‌اندازی کرد که در آن، حواشی و نظرات خنده­‌دارش در زمان بازی­‌های ویدئویی را به نمایش می گذاشت، ساختن این ویدیوهای احمقانه به تمام هم و غم او تبدیل شده بود. از کالج انصراف داد تا تمام وقتش را بدون هیچ طرح و ایده ­ای برای امرار معاشش، صرف این کار کند. پدر و مادرش آن قدر عصبانی شدند که تصمیم گرفتند تا وقتی فلیکس شغلی پیدا کند یا به مدرسه بازگردد، از حمایت مالی او دست بکشند.

فلیکس بی اعتنا به همه چی، در گوشه خیابانی هات داگ می فروخت تا پول بخورونمیری به دست آورد و سبک زندگی        بازی های ویدئویی اش را حفظ کند. بدترین لحظه زندگی­ اش زمانی بود که حساب کاربری یوتیوبش مسدود شد و او مجبور شد از نو شروع کند. او این بار با نام جدید PewDiePie کارش را آغاز کرد. او توضیح داد که «pew » به معنای صدا لیزر و « Die» به معنای مرگ است.

آن زمان، آغاز دورانی بود که بسیاری از ستارگان یوتیوب کارشان را شروع کرده بودند اما آن روزها افراد زیادی وجود نداشتند که به اندازه فلیکس عاشق بازی های ویدئویی باشند. ظرف یک ماه، کانال او ۶۰هزار مشترک پیدا کرد و در عرض دوازده ماه، این مخاطبان به ۷۰۰ هزار نفر رسیدند. ظرف دو سال پس از افتتاح حساب جدیدش، فلیکس کانالی بیش از ۲ میلیون طرفدار در سراسر جهان داشت و اولین فردی بود که در یوتیوب ۱۰ میلیارد بیننده را تحت تأثیر خود قرار داد.

اولین باری که یکی از ویدئوهای PewDiePie را دیدم، مات و مبهوت شده بودم، بیشتر صفحه نمایش یک بازی ویدئویی بود، به جز یک کادر کوچک در گوشه ای که فلیکس را نشان می داد که هر چند ثانیه، شوخی می کند، جیغ می کشد، یک سری کلمات پراکنده به زبان می آورد یا به اتفاقات، با حالات چهره اغراق آمیز واکنش نشان می دهد. کاملا به خاطر می آورم که به خودم گفتم: «این دیگر چه کوفتی است ؟!»

اما هر چه بیشتر به کانال او نگاه می کردم، بیشتر متوجه شدم که چرا PewDiePie که اکنون نزدیک به ۵۰ میلیون مشترک دارد، پر ببینده ترین فرد در تاریخ یوتیوب است. او جذاب، ناشی و بامزه است و می داند چطور دیگران را سرگرم کند، او اساسا پیشگام نوع خاصی از محتوای سرگرم ­کننده یعنی تفسیر سرگرمی است، کاری که بسیار خصوصی و مردمی است و تقریبا مثل یک تماس اسکایپ با یک نفر است.

این مطلب بخشی از کتاب هنر برند شدن برآیند است.

فعال سازی مخاطبان منفعل

در اینجا دلیل موفق نبودن توییت الیسا میلانو را بررسی می کنیم، طرفداران عاشق آلیسا همواره  مشتاق تماشای زندگی پر زرق و برق او و برنامه های تلویزیونی بعدی اش هستند، اما آن‌ها نتوانستند پیوندی عاطفی با کتابی که او معرفی کرده بود، برقرار کنند، شبیه این پیام در بی‌تاثیر بودن توییت راننده مشهور فرمول یک است که نوشته بود: «سلام به همه. برای ثبت نام در کلاس های آنلاین آشپزی، وارد این سایت شوید....» هیچ کدام متقاعدکننده نیست.

کلید ایجاد مخاطب فعال این است که با شکیبایی، پیوندی معنادار ومرتبط با آن ها ایجاد کنید. این هدف از دو راه محقق می شود: انفعالی و فعالانه. ارتباط عاطفی انفعالی زمانی رخ میدهد که مردم تنها از طریق محتوایتان می‌خواهند شما را بشناسند و معمولا در یک دوره زمانی طولانی رخ می دهد. در مسیر این پیوند عاطفی، مردم این چهار مرحله را طی می کنند

•  
• آگاهی: آنها محتوای شما را کشف می کنند و از حضورتان آگاه می شوند. معمولا ۹۸ درصد افرادی که پیدایتان می‌کنند، ادامه نمی‌دهند؛ اما تعداد کمی با شما می مانند و به مرحله بعد می روند. به همین دلیل است که ایجاد آگاهی به طور مداوم، اهمیت دارد و باعث جذب مخاطبان بالقوه میشود.
•  
• مشارکت: مخاطبان جدید می خواهند درباره شما بیشتر بدانند. آنها ممکن است وب سایت شما را بررسی کنند، در وبلاگتان اظهارنظر کنند و حتی مطالب شما را با دوستانشان به اشتراک بگذارند. کم کم ارتباطی دوطرفه شروع به شکل گرفتن می کند. آن ها درباره شما بیشتر می آموزند و به آنچه می بینند، علاقه نشان میدهند.
•  
• ارتباط پایدار: در این مرحله طرفدارانتان علاقه مند به ادامه ارتباط هستند. آنها نوشته هایتان را تأیید می‌کنند و شما را در فیس بوک، لینکدین و دیگر شبکه ها دنبال می کنند. محتوای شما به زندگی آنها ارزش بیشتری می‌بخشد و این باعث می شود که پیوسته دنبالتان کنند. میتوانید از تأیید کردنشان بفهمید که آنها طرفدارتان شده‌اند. تأیید کردن به معنای این است که به شما اعتماد دارم و می خواهم مطلب بیشتری از شما ببینم.
•  
• وفاداری: طرفدارتان نه تنها شما را دنبال می کنند، بلکه دیگران را هم به دنبال کردنتان تشویق می کند. این افراد که برترین نوع طرفداران اند، باید برای فعالیت بیشتر تشویق شوند. اینها ایده ها و محتوای شما را منتشر می‌کنند، به برنامه های خیرخواهانه تان کمک می کنند یا از شما برای سخنرانی در یک رویداد دعوت می کنند. ایده‌ها و محتوای شما به جزئی از زندگی آنها بدل می شود. آنها از شما سیر نمیشوند.